کارفرمانیوز مرجع مشاوره تخصصی کارفرمایان

مشاوره کسب و کار و فروش و بازاریابی وکیل و مشاور اداره کار مالی و مالیاتی و دیجیتال مارکتینگ

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مراجع حل اختلاف کار» ثبت شده است

مراجع حل اختلاف کارگر و کارفرما


کارفرمانیوز - در کلیه مسائل مدنی و کیفری اصل بر صلاحیت مراجع دادگستری است، لیکن در مواردی به مانند اختلافات کارگر و کارفرما، امور ثبتی، مالیاتی، شهرداری، مقرراتی وضع شده که رفع اختلاف بین بعضا مردم با مردم و نیز مردم با سازمان‌های دولتی و عمومی در صلاحیت هیأت‌ها و کمیسیون‌های خاصی قرار گرفته است.

در کلیه مسائل مدنی و کیفری اصل بر صلاحیت مراجع دادگستری است. لیکن در مواردی به مانند اختلافات کارگرو کارفرما، امور ثبتی، مالیاتی، شهرداری، مقرراتی وضع شده که رفع اختلاف بین بعضا مردم با مردم و نیز مردم با سازمان‌های دولتی و عمومی در صلاحیت هیات‌ها و کمیسیون‌های خاصی قرار گرفته است. در مورد اول که موضوع بحث ماست، ماده ۱۵۷ قانون کار مقرر می‌دارد هرگونه اختلاف فردی بین کارفرما و کارگر یا کارآموز که ناشی از اجرای این قانون و سایر مقررات کار، قرارداد کارآموزی، موافقت‌نامه‌های کارگاهی یا پیمان‌های دسته‌جمعی کار باشد، در مرحله اول از طریق سازش مستقیم بین کارفرما و کارگر یا کارآموز و یا نمایندگان‌ آنها در شورای اسلامی کار و در صورتی که شورای اسلامی کار در واحدی نباشد، از طریق انجمن صنفی کارگران و یا نماینده قانونی کارگران و کارفرما حل و فصل خواهد شد و در صورت عدم سازش، از طریق هیأت‌های تشخیص و حل اختلاف رسیدگی و حل و فصل خواهد شد. در این نوشتار ابتدا به موارد قابل طرح در مراجع دادگستری، سپس در هیات‌های تشخیص و حل‌اختلاف و نیز هیأت‌های بدوی و تجدیدنظر تشخیص مطالبات سازمان تأمین‌اجتماعی و در انتها به موارد صلاحیت دیوان عدالت اداری خواهیم پرداخت.

۱ـ مراجع دادگستری

دادسرا و دادگاه‌های دادگستری با شکایت طرفین قرارداد کار در موضوعات و جرائمی که حتما می‌بایست در مراجع قضایی رسیدگی شود، تحقیق را آغاز و براساس آیین‌دادرسی کیفری، نسبت به صدور قرار و یا رأی مقتضی اقدام خواهند نمود. به عنوان نمونه حوادث ناشی از کار که به علت قصور صورت گرفته باشد ارائه دلایل انتساب تقصیر یا قصور بر عهده مدعی بوده و در صورت اثبات، محکوم علیه به پرداخت دیه و خسارت محکوم خواهد شد. مثال دیگر توهین و فحاشی هر یک از طرفین نسبت به یکدیگر می‌باشد که ابتدا در دادسرا تحقیق و در صورت صدور کیفرخواست، در دادگاه‌های جزایی رسیدگی و حکم لازم صادر خواهد شد. در واقع موارد فوق گرچه ممکن است در محیط کارگاه و محل کار صورت پذیرد، لیکن قدر متیقن این است که به همراه موارد مشمولین کیفری موضوع قانون کار، قوانین عمومی حاکم بر آن‌هاست.

هم‌چنین در صورتی که در ماهیت قرارداد کار اختلاف باشد مانند موارد ابطال قرارداد کار یا قراردادهای پیمانکاری یا مقاطعه‌کاری رسیدگی به موضوع اجرت و دستمزد کارگر در فرض شمول قانون مدنی مانند بهره‌گیری و استیفا از توان کودکان کم تر از سن قانونی و یا خسارات ناشی از مسئولیت مدنی کارفرما بر عهده محاکم دادگستری می‌باشد، بدیهی است بر خلاف شکوائیه در مسائل جزایی که در اوراق معمول قابل طرح است، باید موارد مذکور در قالب دادخواست با پرداخت هزینه‌های دادرسی و عندالزوم حق‌الزحمه وکیل و کارشناس به محاکم حقوقی تقدیم شود.

به علاوه قابل ذکر است که مرجع تجدید‌نظر در خصوص احکام صادره زائد بر مبلغ سیصد هزار تومان و دعاوی غیرمالی، دادگاه‌های فوق دادگاه‌های تجدیدنظر مرکز هر استان می‌باشد.

در پایان این قسمت توجه به این مهم نیز اهمیت دارد که به موجب قوانین جاری، دایره اجرای احکام دادگستری علاوه بر اجرای آرای صادره از دادگاه‌های خود، مرجع اجرای آرای صادره از هیات‌های تشخیص و هیأت حل اختلاف هم می‌باشد. بدین‌ترتیب چنان چه رأی قطعی به نفع کارگر صادر شد و لیکن کارفرما از آن تبعیت ننمود با درخواست کارگر، عین رأی به دادگستری محل ارسال تا پس ازصدور برگه اجراییه به کارفرما ابلاغ شود.

بدیهی است، چنانچه رأی مبنی بر بازگشت به کار باشد، کارفرما به مدت ده روز پس از ابلاغ اجراییه فرصت دارد تا کارگر اخراجی را به کار گمارد. هم‌چنین اگر رأی صادره مبنی بر مطالبه طلب از کارفرما باشد وی می‌بایستی ظرف مدت یک ماه از تاریخ ابلاغ اجراییه طلب کارگر را بپردازد و الا کارگر می‌تواند تقاضای توقیف اموال کارفرما (اگر دولت یا نهادهای عمومی نباشد) را معادل طلب خود بنماید.

۲ـ هیأت تشخیص

مرجع بدوی جهت رسیدگی به اختلافات کارگر و کارفرما، هیأت تشخیص است. براساس قانون کار ترکیب هیأت مزبور متشکل از یک نفر نماینده وزارت کار و امور اجتماعی، یک نفر نماینده کارگران به انتخاب کانون هماهنگی شورای اسلامی کار استان و یک نفر نماینده مدیران صنایع به انتخاب کانون انجمن‌های صنعتی کارفرمایان استان می‌باشد. البته وزارت کار می‌تواند حسب نیاز و در مورد صورت لزوم نسبت به تشکیل چند هیأت تشخیص در سطح هر استان اقدام نماید.

در خصوص وظایف هیأت تشخیص باید توجه داشت هم شامل موارد فردی و هم جمعی است. در واقع بر اساس ماده یک آئین‌ رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیات‌های تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده ۱۶۴ قانون کار، مصوب ۳ر۱۰ر۱۳۸۰ وظایف هیأت عبارتند از:

رسیدگی و اتخاذ تصمیم در خصوص دعاوی و اختلاف (اعم از فردی یا جمعی) بین کارفرما و کارگر ناشی از اجرای مقررات قانون کار و سایر مقررات مربوط.
رسیدگی و اتخاذ تصمیم در خصوص دعاوی و اختلاف ناشی از اجرای قرارداد، موافقت‌نامه‌های کارگاهی و پیمان‌های دسته جمعی.
رسیدگی و اتخاذ تصمیم در خصوص دعاوی و اختلاف بین کارفرما و کارآموز ناشی از قانون کار و سایر مقررات مربوط.
رسیدگی و اتخاذ تصمیم در خصوص دعاوی و اختلاف ناشی از قرارداد کارآموزی.
البته گرچه در موارد فوق نقش هیأت تشخیص نوعی قضاوت است لیکن حسب قانون کار نقش آن به وظایف دیگری و به نوعی تبدیل به هیأت سازش نیز تبدیل می‌گردد.
جلسات هیأت‌های تشخیص با حضور هر سه نفر اعضا به ریاست نماینده وزارت کار در ساعات اداری و عندالزوم خارج از وقت اداری درواحد کار و امور اجتماعی تشکیل می‌گردد. صورت جلسات اظهارات طرفین دعوی و نیز تصمیمات اتخاذ شده در دفتر مخصوص ثبت و طرفین می‌توانند در صورت تمایل و با درخواست کتبی از اوراق پرونده فتوکپی تهیه نمایند.

اجرای حکم اداره کار

۳ـ هیأت حل اختلاف

هیات‌های حل اختلاف عمدتا در مراکز استان‌ها و برخی از شهرستان‌ها بنا به ضرورت و به تشخیص وزارت کار و امور اجتماعی تشکیل می‌گردد. براساس ماده ۱۶۰ قانون کار، هر هیأت حل اختلاف دارای ۹ عضو است:

الف) سه نفر نمایندگان دولت:
مدیرکل کار و امور اجتماعی استان یا نماینده او.
فرماندار شهرستان یا نماینده او.
رئیس دادگستری شهرستان یا نماینده او.

ب) سه نفر نمایندگان کارگران به انتخاب کانون هماهنگی شورای اسلامی کار استان یا کانون انجمن‌های صنفی کارگران و یا مجمع نمایندگان کارگران واحدهای منطقه.

ج) سه نفر نمایندگان کارفرمایان به انتخاب مدیران واحدهای منطقه.

با شرایط مذکور نقش هیأت حل اختلاف عمدتاً رسیدگی به اعتراضات هر یک از طرفین اختلاف از آرای هیأت تشخیص و به عبارت دیگر مرجع تجدیدنظر می‌باشد. لیکن در مواردی از قبیل اختلافات ناشی از اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل می‌تواند رسیدگی نخستین نماید.

جلسات هیأت حل اختلاف با دعوت از نمایندگان فوق‌الاشاره توسط واحد کار و امور اجتماعی و به ریاست مدیرکل و امور اجتماعی و یا نماینده وی در ساعات غیراداری و بعضاً ساعات اداری در محل واحد مزبور خواهد بود.

حد نصاب لازم جهت رسمیت جلسات حداقل هفت نفر از اعضا بوده و در غیر این صورت تصمیمات متخذه از درجه اعتبار برخوردار نخواهد بود. هم‌چنین تصمیمات هیأت باید به اتفاق آراء و یا با اکثریت ۴ رأی از ۷ رأی و ۵ رأی از ۹ رأی اتخاذ شود. 

لازم به ذکر است چنان‌چه جلسات هیأت با حضور ۸ نفر از اعضاء تشکیل شود و این تعداد به دو بخش مساوی موافق و مخالف تقسیم شود، رأی گروهی قاطع است که نماینده واحد کار و امور اجتماعی در آن حضور دارد. هم‌چنین به منظور بررسی کارشناسانه و دقت در تصمیم‌گیری، قانون کار مقرر داشته هیأت‌های حل اختلاف می‌توانند در صورت ضرورت از مسئولین و کارشناسان انجمن‌ها و شوراهای اسلامی واحدهای تولیدی، صنعتی، خدماتی و کشاورزی دعوت به عمل آورده از نظرات مشورتی آنان بهره‌گیری نمایند.

نظر به این‌که موضوع اخراج برای کارگران اهمیت حیاتی داشته و مستقیماً به امنیت روانی و شغلی وی ارتباط دارد، از این رو به صراحت ماده ۱۶۵ قانون کار در صورتی که هیأت حل اختلاف، اخراج کارگر را غیرموجه تشخیص دهد حکم بازگشت کارگر اخراجی و پرداخت حقوق او را از تاریخ اخراج صادر می‌کند.

گفتنی است، در مواردی که اخراج کارگر به دلیل این‌که کارفرما دچار اختلال و رکود اقتصادی یا ورشکستگی رخ دهد که به ناچار منجر به توقف کارگاه شود و منجر به تعدیل کارگران شود، این‌گونه موارد مشمول قسمت اخیر ماده فوق شده و کارگر استحقاق دریافت یک ماه آخرین حقوق ضرب در سنوات اشتغال را دارد.

البته همان ‌طوری که در موارد تعلیق آمده است، چنان‌چه به لحاظ اموری مانند ایجاد مزاحمت یا آلودگی زیست‌محیطی و یا عدم رعایت مقررات ایمنی و بهداشتی به حکم قانون یا مراجع صلاحیت‌دار کارگاه تعطیل شود، عللی برای اخراج تلقی نمی‌شود مگر این‌که به موجب رأی مراجع حل اختلاف امکان راه‌اندازی مجدد آن میسر نباشد که در این موارد اخراج کارگر موجه تلقی و به قرارداد کار خاتمه داده می‌شود. در غیر این صورت چنان‌چه در تبصره ماده ۱۶۵ قانون کار مقرر شده، اگر اخراج کارگر در مراجع حل اختلاف غیرموجه تشخیص و رأی به اعاده به کار وی و پرداخت حقوق ایام بلاتکلیفی او صادر شود و یا کارگر تمایل به بازگشت به کار سابق نداشته باشد، کارفرما مکلف است به موجب تبصره ماده فوق و براساس سابقه کار به نسبت هر سال ۴۵ روز مزد به عنوان حق سنوات بپردازد.

در خصوص «حق سنوات» تجزیه و تحلیل از سه مورد دیگر نیز ضروری به نظر می‌رسد که شایسته است حسب مورد، در احکام مراجع حل اختلاف ملحوظ واقع شود:

اول این‌که: به موجب ماده ۲۷ قانون کار این مزایا حتی برای کارگرانی که اخراج آنان حاصل قصور و نقض آئین‌نامه‌های انضباطی است نیز می‌شود. بدین توضیح که در فرض مزبور و در صورت تذکرات کتبی و اعلام نظر مثبت شورای اسلامی کار، کارفرما حق دارد علاه بر مطالبات و حقوق معوقه به نسبت هر سال سابقه کار معادل یک ماه آخرین حقوق کارگر را به عنوان حق سنوات به وی پرداخته و قرارداد را فسخ کند.

بنابراین چنان‌چه ملاحظه می‌شود در صورتی که کارگر حتی در انجام وظایف محوله قصور ورزد و یا آیین‌نامه‌های انضباطی کارگاه را پس از تذکرات کتبی نقض نماید، کارفرما مکلف شده علاوه بر مطالبات و حقوق معوقه در ازای هر سال سابقه کار معادل یک ماه آخرین حقوق کارگر به عنوان حق سنوات به وی پرداخته، سپس قرارداد کار را فسخ نماید. به علاوه در صورت ترک کار توسط کارگر حتی در مواردی که زیان‌هایی را نیز به دنبال داشته باشد، کارفرما مکلف است کلیه حقوق ناشی از قرارداد را به وی یا وراث او پرداخت نماید.

دوم این‌که: به موجب قانون کار، هرگاه خاتمه قرارداد کار در اثر از کارافتادگی کلی و یا بازنشستگی کارگر باشد، وی به نسبت هر سال سابقه خدمت استحقاق دریافت یک ماه آخرین حقوق را دارد. لیکن چنان‌چه کاهش توانایی‌های جسمی و فکری وی، به تأیید کمیسیون پزشکی ناشی از کار باشد میزان آن دو ماه آخرین حقوق به ازاء هر سال سابقه اشتغال خواهد بود.

سوم این‌که: در خصوص مزایای پایان کار کارگرانی که در قراردادهای کار معین و یا قراردادهای موقت به کار گرفته می‌شوند، پرداخت حق سنوات بر اساس تبصره ۴ ماده ۴۱ قانون رفع موانع تولید رقابت‌پذیر مصوب ۱ر۲ر۹۴، به نسبت مدت کارکرد به مأخذ هر سال یک ماه آخرین مزد به کارگر پرداخت می‌شود.

بدیهی است شرایط مذکور حداقل‌هایی است که مطابق قانون کار تعیین گردیده از این‌رو اگر به موجب توافق کتبی یا شفاهی ضمن قرارداد دریافت مبالغ بیشتری ولو در مدت کم‌تر از یک سال پیش‌بینی شود، رقم مذکور ملاک حق سنوات خواهد بود. هم‌چنین چنان‌چه مزایای پایان کار به صورت سالانه پرداخت شود، با توجه به این‌که حسب ماده ۲۴ قانون کار یک ماه آخرین حقوق کارگر ملاک حق سنوات می‌باشد، از این رو مبالغ پرداخت سالانه علی‌الحساب تلقی و کارفرما مکلف است در پایان قرارداد کار مبلغ مابه‌التفاوت را به کارگر بپردازد.

هیأت‌های بدوی و تجدیدنظر تشخیص مطالبات سازمان تأمین اجتماعی و نحوه وصول مطالبات سازمان

قبل از ورود به بحث لازم به ذکر است، براساس ماده ۲۸ قانون تأمین اجتماعی کارفرما وظیفه دارد حق بیمه کارگر را به سازمان تأمین اجتماعی بپردازد، حق بیمه کارگر ۳۰ درصد حقوق اوست که ۳ درصد آن به عهده دولت و از مابقی ۷ درصد به عهده کارگر و ۲۰ درصد را کارفرما می‌پردازد، در مشاغل سخت و زیان‌آور حق بیمه ۴ درصد بیش از مشاغل عادی تعیین شده که پرداخت آن نیز در سهم کارفرما قرار دارد.

به استثنای ۳ درصد سهم دولت که یکجا و سالانه از طرف دولت پرداخت می‌شود، کارفرما وظیفه دارد ۷ درصد حق بیمه که به عهده کارگر می‌باشد را همه ماهه از حقوق او کسر و به اضافه ۲۰ درصد (یا ۲۴ درصد در مورد مشاغل سخت و زیان‌آور) سهم خود بابت بیمه کارگر به سازمان تأمین اجتماعی حواله نماید و حتی اگر سهم کارگر را از حقوق او کسر ننماید، تأدیه آن به عهده کارفرما می‌باشد. مضافاً این‌که بنا به تشخیص کمیته کارهای سخت و زیان‌آور استان، ۴ درصد بیمه مشاغل سخت و زیان‌آور به حساب تأمین اجتماعی واریز می‌شود.

علاوه بر موارد اشاره شده،‌ به موجب ماده ۵ قانون بیمه بیکاری ۳ درصد به عنوان حق بیمه بیکاری اضافه شده که پرداخت آن نیز به عهده کارفرماست.

حق بیمه هر ماه باید حداکثر تا آخرین روز ماه بعد پرداخت شود. هم‌چنین کارفرما وظیفه دارد لیست حقوق یا مزد کارگران را به سازمان تأمین اجتماعی ارسال نماید.

در مواردی که لیست حقوق یا مزد از طرف کارفرما ارسال نشود یا در متن لیست‌های ارسالی مغایرت یا اختلافی وجود داشته باشد و کارفرما آن را رفع نکند، سازمان تأمین اجتماعی رأساً نسبت به تعیین و وصول حق بیمه اقدام خواهد نمود.

در مواردی که حق بیمه به علل مذکور توسط سازمان مذکور تعیین می‌گردد باید به کارفرما ابلاغ شود، کارفرما چنان‌چه آن را بپذیرد وظیفه دارد حق بیمه تعیین شده را به سازمان بپردازد و الا از تاریخ ابلاغ ۳۰ روز فرصت دارد تا به آن اعتراض نماید. چنان‌چه ظرف ۳۰ روز به آن اعتراض ننماید، تشخیص سازمان قطعی شده و از طرف سازمان وصول می‌شود.

به موجب ماده ۵۰ قانون تأمین اجتماعی مطالبات سازمان تأمین اجتماعی در حکم اسناد لازم‌الاجرا بوده و طبق مقررات مربوط به اجرای مفاد اسناد رسمی به وسیله مأمورین اجرای سازمان قابل وصول است.

براساس مقررات جاری چنان‌چه کارفرما ظرف ۴۸ ساعت از تاریخ ابلاغ اخطار، حق بیمه قطعی شده مذکور را نپردازد یا ترتیبی برای پرداخت آن فراهم نکند، سازمان اقدام به صدور اجرائیه خواهد نمود. و بدهکار یک ماه از تاریخ ابلاغ اجراییه فرصت دارد آن را پرداخته یا ترتیبی برای پرداخت بدهد یا مالی معرفی نماید پس از ابلاغ و قبل از انقضای مهلت یک ماهه نیز دایره اجرا سازمان می‌تواند معادل مبلغ اجرائیه را به اضافه ۳۰ درصد آن توقیف نماید و برای توقیف اموال مورد نظر چنان‌چه ورود به محل لازم باشد و بدهکار مانع شود انجام توقیف اموال با حضور نماینده مرجع قضایی یا نماینده نیروی انتظامی یا دهبان به عمل می‌آید.

پس از توقیف اموال،‌ ارزیابی و مزایده به عمل آمده و اموال توقیف شده به فروش می‌رسد. در ضمن حق اجرای عملیات اجرایی نیم‌عشر مبلغ مندرج در اجراییه است و چنان‌چه بدهکار ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ اجراییه ترتیب پرداخت بدهی را بدهد نصف آن وصول خواهد شد.

اما چنان‌چه کارفرما ظرف مهلت قانونی اعلام شده به تشخیص سازمان تأمین اجتماعی نسبت به میزان حق بیمه اعتراض نماید، اعتراض مطروحه در هیأت بدوی تشخیص مطالبات سازمان مطرح می‌شود.
بدیهی است، رأی صادره باید به کارفرما و سازمان تأمین اجتماعی ابلاغ شود. چنان‌چه رأی صادره تا مبلغ ۵ر۱ میلیون ریال و کمتر باشد و یا این‌که تا ۲۰ روز پس از ابلاغ مورد اعتراض کارفرما یا سازمان تأمین اجتماعی قرار نگیرد قطعی و لازم‌الاجرا خواهد بود و به ترتیبی که در رابطه با وصول مطالبات قطعی سازمان تأمین اجتماعی اشاره شد از کارفرما وصول می‌شود. لیکن چنان‌چه رأی صادره بیش از ۵ر۱ میلیون ریال باشد و در فرجه قانونی ۲۰ روزه مورد اعتراض یکی از طرفین (کارفرما ـ سازمان تأمین اجتماعی) واقع شود به هیأت تجدیدنظر تشخیص مطالبات سازمان تأمین اجتماعی ارجاع می‌شود.

در پایان لازم به ذکر است، هیأت‌های تجدیدنظر سازمان تأمین اجتماعی صرفاً در مراکز استان‌ها تشکیل می‌شوند و آرای آن قطعی و لازم‌الاجرا می‌باشد. قابل ذکر است نام سازمان تأمین اجتماعی در قانون فهرست نهادهای عمومی غیردولتی مصوب ۱۳۷۳ مقید است و نتیجتاً اعتراض و شکایت و تظلمات مردم از تصمیمات سازمان تأمین اجتماعی قابل طرح در دیوان عدالت اداری می‌باشد.

هم‌چنین در صورتی که سازمان تأمین اجتماعی بخشنامه یا دستورالعمل خلاف قانون صادر نماید تقاضای ابطال آن در هیأت عمومی دیوان عدالت اداری میسر است، علاوه بر آن آراء قطعی هیأت‌های بدوی و تجدیدنظر تشخیص مطالبات سازمان تأمین اجتماعی قابل شکایت در دیوان عدالت اداری می‌باشد. بدیهی است طرح شکایت مانع اجرای آراء قطعی مزبور نیست مگر آن‌که از طرف شعبه دیوان دستور موقت توقیف عملیات اجرایی صادر شود.



منبع : www.tabnak.ir


www.karfarmanews.irکارفرمانیوزپایگاه اطلاع رسانی کارفرمایان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مشاور فروش و بازاریابی و وکیل اداره کار

ویژگی های دادرسی کار در قانون کار ایران

 

کارفرمانیوز - حقوق هر جامعه هر قدر هم غنی و پربار باشد و ریشه در فرهنگ و اعتقادات مذهبی و کهن و تجارب ارزنده گذشتگان داشته باشد، با توجه به حرکت تکاملی جامعه و پیدایش و ظهور مسائل جدید، به منظور پاسخگویی به خواسته های عمومی، نیاز به رشد و تکامل دارد و برآورده ساختن این نیاز با استفاده از نظرات علمای حقوق و صاحب نظران سایر علوم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره میسر است و این کوشش در نهایت می تواند مبنای قانون گذاری جدید و پیدایش قواعد حقوقی تازه گردد. در این تلاش نقش رویه قضایی در ایجاد قواعد حقوقی با نگرشی خاص و بدیع به قوانین موجود و مبانی استنباطی، متفاوت از گذشته که متناسب با نیازهای روز جامعه باشد، ارزنده و مورد توجه خواهد بود و حتی می تواند آثار خود را به صورت تأثیر در امر قانونگذاری و تصویب قوانین مدون آتی متبلور نماید. در این جهت حقوق کار نیز به عنوان یک نظام حقوقی نوین و پویا که برای بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی کارگران و در اثر هماهنگی نسبی دسته ای از مقررات و قواعد جدید پدید آمده است، برای پاسخگویی به ضروریات زندگی اجتماعی در ابعاد مختلف صنعتی، کشاورزی، خدماتی و تجاری و غیره، نیازمند بلوغ و شکوفایی اندیشه های قضایی و ارائه نظارت جدید حقوقی و نوآوری علمی و کاربردی می باشد.

دادرسی کار در قانون کار ایران ویژگی های بسیاری دارد که اهم آنها عبارتند از:


1- سریع ، ساده و غیر تشریفاتی . 2- رایگان و یا کم هزینه بودن. 3- مشارکت اصحاب دعوی در امر رسیدگی و اتخاذ تصمیم ( مشارکت صنفی ) از طریق معرفی نمایندگان اشخاص. 4- تساوی در تعداد نمایندگان طرفین اختلاف. 5- میانجی گری دولت در حل اختلافات از طریق نمایندگان انتصابی. 6- رویکرد توأم حقوقی و اقتصادی در رسیدگی و صدور آراء با توجه به ملاحظات عملی و اقتصادی و خصوصا توجه به جنبه های حمایتی حقوق کارگر. 7- محدودیت و منحصر بودن به دعاوی بین کارفرما و کارگر یا کارآموز که ناشی از روابط کار باشد. 8- موقعیت متفاوت اصحاب دعوا از لحاظ وضعیت اقتصادی و اجتماعی. 9- امتناع از اتخاذ هر تصمیمی که قبل از صدور رأی، موجب ایجاد فضای نامطلوب و تشنج در روابط طرفین شده و زمینه سازش را از میان برمی دارد (مانند خودداری از صدور قرار تأمین خواسته). 10- نقش محوری قرارداد کار در اثبات صلاحیت مراجع حل اختلاف و اثبات دعوا. 11- استفاده از بازرسی کار و مأمور تحقیق در جمع آوری دلایل له و علیه طرفین اختلاف. 12- سازشی بودن دعاوی (تلاش عضای هیئت ها در نیل به این هدف)


Tashkhis


آیین رسیدگی (دادرسی) مراجع حل اختلاف در قانون کار ایران


•در خصوص نحوه رسیدگی مراجع حل اختلاف در قانون کار و سایر قوانین مرتبط ، مقررات صریح و مدون که آیین دادرسی این مراجع را بصورت کامل و شفاف مشخص نماید، مشاهده نمی شود و نحوه رسیدگی هیئت ها، بر اساس سطح اطلاعات و تجارب اعضای این مراجع و میزان آشنایی آنها با موازین قانونی واصول حقوقی متفاوت است و پیوسته این سوال مطرح بوده است که رسیدگی مراجع حل اختلاف، تابع چه تشریفاتی است؟ آنچه در عمل به عنوان راه حل و پاسخ به سؤال فوق، برگزیده شده است تنظیم و تصویب آیین نامه های «چگونگی تشکیل جلسات و نحوه رسیدگی هیئت تشخیص و حل اختلاف» با استناد به ماده 146 قانون کار بوسیله شورای عالی کار و وزیر کار و امور اجتماعی در سال 1370 است ؟ که در سال 1380 آیین نامه موسوم به «آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل هیئت های تشخیص و حل اختلاف » جایگزین آن شده است. در ماده 164 قانون کار آمده است: «مقررات مربوط به انتخاب اعضاء هیئت های تشخیص و حل اختلاف و چگونگی تشکیل جلسات آنها توسط شورای عالی کار تهیه و به تصویب وزیر کار و امور اجتماعی خواهد رسید». با دقت در ماده یاد شده ملاحظه می شود که این ماده، تهیه آیین نامه در خصوص چگونگی تشکیل جلسات هیئت های تشخیص و حل اختلاف را به عهده شورای عالی کار و تصویب آن را به عهده وزیر کار و امور اجتماعی قرار داده است. اما نکته قابل توجه این است که چگونگی تشکیل جلسات مراجع حل اختلاف تنها ناظر به قسمتی از تشریفات مربوط به نحوه رسیدگی این مراجع است و در واقع تنظیم آیین نامه در این خصوص تنها در حد رسمیت اداره جلسات و حداکثر تا مرحله شروع به رسیدگی این مراجع است، در حالی که قسمت عمده وظایف هیئت ها، ناظر به بعد از این مرحله تا صدور و قطعیت آرا می باشد و لذا آیین نامه های یاد شده، تنها در حدی که ناظر به چگونگی تشکیل جلسات مراجع حل اختلاف کار می باشد، اعتبار قانونی دارد و بدیهی است آن دسته از موادی که خارج از حدود اختیار تفویض شده در ماده 164 قانون کار ، در این آیین نامه ها درج شده است، به لحاظ خروج از حدود اختیارات تفویضی، لازم الاجرا نخواهد بود لذا شایسته است، مقنن در ین خصوص گام های اساسی دیگری برداشته و آیین دادرسی جامع و کامل مراجع حل اختلاف را رأسا تهیه و تصویب و یا مجوز تهیه و تصویب آن را به مراجع دیگر صادر نماید در حال حاضر با توجه به فقدان مصرحات قانونی، همچنان این سؤال مطرح است که آیا مقررات آیین دادرسی ناظر به مراجع قضایی و از جمله مقررات مذکور در قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب درامور مدنی مصوب 28/1/1379 در مورد مراجع حل اختلاف کار نیز لازم الرعایه می باشد؟ در پاسخ به این سؤال ، نظرات مختلفی وجود دارد که عبارتند از:

نظریه نخست : مقررات آیین دادرسی مربوط به دادگاههای عمومی حقوقی در مورد مراجع حل اختلاف کار نیز که از جمله مراجع اختصاصی می باشند، لازم الرعایه است زیرا به موجب ماده یک قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379 «آیین دادرسی، مجموعه اصول و مقرراتی است که در مقام رسیدگی به امور حسبی و کلیه دعاوی مدنی و بازرگانی در دادگاههای عمومی، انقلاب، تجدیدنظر، دیوان عالی کشور و سایر مراجعی که به موجب قانون موظف به رعایت آن می باشند به کار می رود ». و دعاوی کارگری و کارفرمایی نیز از جمله دعاوی مدنی بوده و منظور از عبارت «مراجعی که به موجب قانون موظف به رعایت این مقررات می باشند » در ماده، مراجع حل اختلاف کار که به دسته ای از دعاوی مدنی یاد شده رسیدگی می نمایند نیز می باشد.

نظریه دوم : مقررات آیین دادرسی مربوط به سایر مراجع اعم از عمومی و اختصاصی ، ارتباطی به مراجع حل اختلاف کار ندارد ، زیرا اعمال تشریفات مربوط به دادگاهها با فلسفه ایجادی و ماهیت کار این مراجع در تعارض است و کارگر از لحاظ اقتصادی و اجتماعی توان تحمل پرداخت هزینه و بلاتکلیفی در طول دادرسی بلند مدت را ندارد و از طرفی کارفرما نیز با وقفه یا رکود در تولید از حیث اداره مالی کارگاه دچار مشکل اقتصادی و بحران می گردد و لذا دادرسی کار باید سریع و بدون هزینه و غیرتشریفاتی باشد و بنابراین هیئت ها در دعوت از طرفین اختلاف یا نمایندگان آنها و تعیین اوقات جلسات (اداری و غیراداری) و رسیدگی و انشاء و صدور و ابلاغ رأی از اختیارات و آزادی عمل نسبی برخوردارند و تنها در چارچوب قانون کار و دیگر قوانین مرتبط، موظف به رعایت تشریفات می باشند و در این خصوص تکلیف دیگری متوجه این مراجع نمی باشد و در موارد سکوت قانون عرف جاری در این مراجع تعیین کننده خواهد بود.

نظریه سوم : این نظر که می توان آن را تلفیقی از نظرات نخست و دوم دانست و با توجه به فلسفه مربوط به تأسیس مراجع اختصاصی کار و ضرورت حاکم بر این مراجع چنین ابراز شده است: جدای از موارد مصرحه در قانون کار و قوانین مرتبط، با توجه به ویژگی های انحصاری این مراجع که غیرتشریفاتی و مجانی یا کم هزینه بوده و سرعت در رسیدگی و حل و فصل دعاوی و مشارکت نمایندگان اصحاب دعوا در رسیدگی و رویکرد توأم حقوقی و اقتصادی آنها می باشد، اصولا آن دسته از مقررات ناظر به آیین دادرسی مربوط به دادگاهها که با خصائص یاد شده در تعارض آشکار است، ناظر به مراجع حل اختلاف نبوده و اجرای آنها منتفی به نظر می رسد، ولی از آنجائی که اخیتارات هیئت ها در رسیدگی و صدور رأی همانند اختیارات مراجع قضائی در رسیدگی به دعاوی مدنی است مگر اینکه اختیارات مذکور با ماهیت و فلسفه ذاتی، ایجاد هیئت ها همخوانی نداشته و یا در تعارض باشد، (مانند موارد صدور قرار تأمین خواسته یا صدور دستور موقت که نوعی اقدام تأمینی می باشد و هیأت ها با توجه به سرعت در رسیدگی و به منظور پرهیز از ایجاد جو متشنج و ناآرام که زمینه و امکان سازش را از بین خواهد برد از صدور این قرا رها امتناع می نمایند)، لذا چنانچه عدم رعایت تشریفات موجب عدول از اصول و قواعد آمره و یا نقض صریح موازین عدالت و بی طرفی بوده و یا موجب تضییع حقوق اصحاب دعوا گردد، هیئت ها مکلف به رعایت تشریفات مربوطه هستند.

• اینکه با توجه به آنچه در نظریه سوم ابراز شد ، موارد الزامی رعایت تشریفات در دادرسی کار را به سه دسته ذیل می توان تقسیم بندی نمود:

الف - اصول و قواعد آمره که عبارتند از:

1- لزوم تقاضای کتبی ذی نفع یا مقام صالح برای رسیدگی به دعوا با تعیین و تنجیز خواسته (مواد 2 و 51 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی) . 2- انجام شدن مکاتبات رسمی به زبان فارسی (اصل 15 قانون اساسی و ماده 5 ق.آ.د.م)«1» 3- صدور حکم بر اساس قانون و در صورت سکوت یا تعارض یا کامل نبودن قوانین موضوعه، اتخاذ تصمیم بر اساس منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر و اصول حقوقی ( اصل 167 قانون اساسی و ماده 30 ق.آ.د.م) 4- صدور حکم به صورت خاص و جزئی و امتناع از صدور حکم به صورت عام وکلی (ماده 4 ق.آ.د.م ) . 5- پذیرش رسیدگی به ماهیت دعاوی در دو مرحله مگر در مواردی که در قانون استثناء شده باشد (ماده7 ق.آ.د.م)

6- عدم پذیرش عقود قراردادهای خصوصی مخل نظم عمومی و یا برخلاف اخلاق حسنه ( مواد 975 قانون مدنی و 6 ق.آ.د.م) . 7- رعایت قواعد مربوط به صلاحیت ذاتی و محلی و شخصی ( مواد 10،11،91 ق.ا.د.م ) . 8- رعایت اعتبار امر قضاوت شده ( ماده 84 ق.آ.د.م ) . 9- منع تعدد رسیدگی هم زمان ( ماده 84 ق.آ.د.م)

• اصول مسلم دادرسی که رعایت آنها بوسیله مراجع حل اختلاف الزامی است عبارتند از:

1- احراز اهلیت و سمت مدعی و مدعی علیه در اقامه دعوا و دفاع از آن.2- تعیین وقت جلسه رسیدگی به نحوی که امکان حضور طرفین در جلسه میسر باشد.

3- تجویز امکان متعارف طرح ادعا و ارائه دلایل برای خواهان و نیز اعطای فرصت لازم به خوانده برای دفاع از دعوا. 4- توجه به مستندات و دلایل طرفین.

5- توجه به ارزش اثباتی دلایل. 6- امضای صورت جلسات و آراء بوسیله اعضای هیئت رسیدگی کننده .

ج - رعایت مقررات مذکور در قانون کار و نیز قوانین مرتبط و آیین نامه های مربوط که عبارتند از :

1- لزوم دعوت از طرفین اختلاف برای حضور در جلسه رسیدگی که با احراز صحت امر ابلاغ نیز دارد ملازمه ( ماده 5 آیین رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیئتهای تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 و نیز ماده 162 قانون کار ). 2- رعایت حد نصاب لازم اعضای حاضر برای تشکیل و رسمی بودن جلسات (مواد آ.ر.و.چ.ت.ج.ه.ت.و.ح)«2»

3- رعایت مواعد قوانی که عبارتند از: الف - مهلت یک ماهه برای رسیدگی و صدور رأی بوسیله هیئت حل اختلاف موضوع ماده 162 قانون کار.

ب - مهلت 15 روز مذکور در ماده 159قانون کار برای رسیدگی به اعتراض نسبت به آرای هیئت تشخیص توسط هیئت حل اختلاف. ج- مهلت ده روز مذکور در تبصره ماده 142 قانون کار در مورد رسیدگی هیئت حل اختلاف به نظرات و پیشنهادات هیئت تشخیص در خصوص اختلافات دسته جمعی.

4- اتخاذ تصمیم در قالب رأی (حکم و قرار) و پیشنهاد (مواد 142،156،162،166 قانون کار )

5- رعایت تساوی در آرای اعضاء هیئت ها.

6- تشکیل جلسات هیئت ها در ادارات کار و امور اجتماعی (ماده 161 قانون کار).

7- ضرورت مکتوب بودن اعتراضات نسبت به آرای هیئت تشخیص (ماده 159 قانون کار).

اینک با توجه به آنچه بیان شد، می توان گفت: مواردی همچون مجاز بودن حضور اشخاص از طرف اصحاب دعوا به عنوان نماینده تام الاختیار و لازم نبودن پروانه وکالت رسمی دادگستری، لازم نبودن طرح تقاضا در فرم دادخواست، حذف مرحله اعتراض به رأی غیابی ( واخواهی ) و غیر ضروری بودن رعایت مقررات خاص ابلاغ مانند: ذکر تاریخ به حروف از جمله مواردی است که در مراجع حل اختلاف لازم الرعایه نمی باشد.



قرارداد کار موقت




منبع : هستی کار


www.karfarmanews.irکارفرمانیوزپایگاه اطلاع رسانی کارفرمایان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مشاور فروش و بازاریابی و وکیل اداره کار

30 نقد بر آیین دادرسی کار


کارفرمانیوز _ آیین نامه دادرسی کار در جلسه 222 شورایعالی کار در تاریخ
 91/8/7 به تصویب این شورا رسید و سپس در تاریخ 91/11/7 مورد تایید
وزیر کار قرار گرفت.این قانون اگرچه نسبت به قانون مصوب سال 80 دارای
مزیت هایقابل توجهی ست اما ایرادهایی نیز دارد که یک بازرس کار در
سی مورد به آن اشاره کرده استکه خواندنش خالی از لطف نیست.

فرهمند در خصوص آیین دادرسی کار گفت: هرچند که آیین نامه جدید نسبت به آیین نامه رسیدگی مصوب سال ۱۳۸۰ بسیار کامل‌ و جامع‌تر عنوان شده اما نقدهایی نیز به آن وارد است.

این بازرس کار نخستین نقد استخراج شده از آیین دادرسی کار را مربوط به بند ۴ ماده اول آن دانست و تصریح کرد: در این بند، آیین نامه به تعریف «اصیل» برای شخص خواهان پرداخته است اما توجهی به شخص خوانده نکرده است. به عبارت دیگر عنوان شده که اصیل شخصیتی است حقیقی یا حقوقی که از جانب خود و برای خود اقامه دعوا می‌کند و نتیجه دادرسی به طور مستقیم به او بر می‌گردد.

فرهمند انتقاد دوم را مربوط به بندهای ۷ و ۸ ماده اول عنوان کرد و ادامه داد: با توجه به اینکه سند رسمی بسیار معتبر‌تر و بالا‌تر از سند عادی‌ست بهتر بود که تعریف سند رسمی قبل از سند عادی در آیین نامه مذکور می‌آمد. به عبارتی، تعریف سند عادی موکول به شناسائی سند رسمی است.

همچنین به گفته وی در بند دهم ماده اول تعریف دادنامه صورت پذیرفته، بدون آنکه به تعریف رای پرداخته شود که با این حساب در این مورد خلاء تعریف رای محسوس است.

بازرس کار اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان با اشاره به اینکه در ماده ۲ آیین نامه عرف را جزء منابع مستقیم رسیدگی در مراجع حل اختلاف معرفی کرده است، گفت: با این وجود هیچگونه صحبتی در خصوص شرایط عرف برای تاثیرگذاری در صدور رای گفته نشده است. به عبارتی دیگر می‌طلبید در همین ماده و بصورت تبصره، عرف به‌صورت کامل جهت جلوگیری از اعمال سلیقه مراجع تبیین و کامل می‌شد.

وی یادآور شد: در ماده ۴ نیز به این موضوع اشاره شده که مراجع حل اختلاف کار موظف‌اند طبق قوانین و مقررات و با اصول حقوقی به دعوا رسیدگی و رای صادر کنند، در حالیکه در ماده ۲ اشاره به عرف شده است، بنابراین می‌طلبید که در ماده ۴ نیز اشاره‌ای به محبث عرف در کنار قوانین، مقررات و با اصول حقوقی می‌شد.

فرهمند ششمین نقد را به ن ماده ۳ وارد کرد و گفت: در این ماده عنوان شده که مراجع حل اختلاف کار نمی‌توانند به دعوا رسیدگی کنند مگر اینکه اصیل یا قائم مقام یا نماینده وی رسیدگی به دعوا را برابر قانون درخواست کرده باشد، با توجه به اینکه بین سه کلمه اصیل، قائم مقام، نماینده یا بکار رفته اما در ماده اول هیچگونه تعریفی در رابطه با قائم مقام نشده است که خواننده ایین نامه بتواند از آن برداشت لازم را داشته باشد.

این کار‌شناس اداره کار می‌گوید: در ماده ۴ آمده مراجع حل اختلاف کار موظفند طبق قوانین و مقررات و با اصول حقوقی به دعوا رسیدگی کرده و رای صادر کنند وگرنه مستنکف از احقاق حق شناخته می‌شوند، اصولاً در مبحث حقوقی، موضعی که صحبت از استنکاف از احقاق حق می‌شود منظور آن است که مرجع رسیدگی به دلایلی همچون عدم رسیدگی – تاخیر بی‌دلیل در رسیدگی و اتخاذ تصمیم را مرتکب شود در حالیکه این ماده استنکاف را عدم رسیدگی مرجع طبق قوانین و مقررات یا اصول حقوقی و صدور رای مطرح کرده و گفته است که در اینگونه موارد مرجع مستنکف شناخته می‌شود پس این ماده می‌تواند در آینده جهت مراجع چالش زا باشد و هرکسی بنا به تشخیص خود از این ماده برچسب استنکاف را به مرجع رسیدگی بدهدکه این موضوع اجحاف کامل به مرجع رسیدگی می‌باشد در حالی که موضوع مهم برای مرجع رسیدگی این است که در اولین فرصت ممکن رای خود را صادر نماید کند.


آیین دادرسی کار


وی افزود: در ماده ۷ نیز عنوان شده که به ماهیت هیچ دعوائی نمی‌توان در مرحله بالا‌تر رسیدگی کرد تا زمانی که در مرحله نخستین در آن دعوا حکمی صادر نشده باشد، مگر آنکه قانون ترتیب دیگری معین کرده باشد، در این ماده لغت حکم بکار رفته در حالیکه حکم یک حالت از رای مراجع حل اختلاف بوده و حالت دیگر آن نیز انواع قرارهاست پس بجای لغت حکم می‌بایستی از لغت رای استفاده می‌شد.

ایشان نهمین نقد را به ماده ۱۰ این آیین نامه وارد دانست و تصریح کرد: نص ماده ۱۰ از لحاظ نگارش دارای ایراد است چرا که گفته محل مراجعه خواهان برای اقامه دعوا اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی محلی است که آخرین کارگاه در آن واقع است اما بهتر بود، عنوان می‌شد که مراجع حل اختلاف کار دارای صلاحیت جهت رسیدگی به ادعای خواهان در اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی محلی است که آخرین کارگاه در حوزه آن اداره واقع شده باشد.

همچنین به گفته وی در ماده ۱۹ عنوان شده که اگر مراجع حل اختلاف کار صلاحیت ذاتی برای رسیدگی به دعوا نداشته باشند، اقدام به صدور قرار رد دعوا می‌کنند این در حالیست که مطابق اصول مسلم حقوقی بالاخص آیین دادرسی کار، در چنین مواردی مرجع رسیدگی کننده قرار عدم صلاحیت برای خود صادر می‌کند.

فرهمند با اشاره به عنوان وکالت در فصل سوم افزود: این در حالی است که حتی یک کلمه‌ای در رابطه با وکالت یا وکیل در آن نیامده و فقط از نماینده صحبت شده ممکن است مخاطب از آن برداشت نماید که منظور آیین نامه عدم پذیرش وکیل دادگستری بوده است.

این کار‌شناس که معتقد است ماده ۲۵ بصورت کلی با آیین دادرسی مدنی تفاوت دارد، یادآور شد: در این ماده آمده نماینده معرفی شده تام الاختیار محسوب می‌شود و همه اختیارات اصیل در دعوا را دارد، در حقیقت این ماده اصل را بر تام الاختیار بودن نماینده گذاشته یعنی لازم نیست که هیچ اختیار در برگه نمایندگی برای نماینده ذکر شود و اگر در حدود اختیاراتش تردید شود اصل برآن است که نامبرده اختیار تام دارد، تنها استثنا که جهت نماینده قائل شده حق تجدید نظر خواهی است که در ماده ۲۶ آمده و بهتر بود به جهت ارتباط معنائی با ماده ۲۵ بصورت تبصره ماده ۲۵ این ماده ذکر شود.

وی اشاره ماده ۲۵ به این موضوع که نماینده همه اختیارات اصیل را دارد را جمله‌ای ذاتاً اشتباه خواند و گفت: طبق قانون آیین دادرسی مدنی و مقررات شرعی وکیل یا نماینده برخی حقوق اصیل را ندارد مثلاً حق اقرار یا سوگند و غیره اساساً قابل توکیل نمی‌باشد. بنابراین آیا این ماده حق بطلانی بر همه این موارد کشیده است؟

این بازرس کار تاکید ماده ۲۷ را نیز به صورت ضمنی بر تام الاختیار بودن نماینده بیان کرد و ادامه داد: عدم این موضوع باید در برگه نمایندگی تصریح شود که به نظر می‌رسد این موضوع منطقی نباشد همچنین در ماده ۳۵ عنوان شده که دادخواست و وقت رسیدگی در صورت امکان حضوری و به صورت کتبی به طرفین ابلاغ شود در غیر اینصورت ابلاغ دادخواست و وقت رسیدگی، توسط مامور ابلاغ و از طریق تنظیم اخطاریه و ارسال آن به طرفین انجام می‌شود در حالی که برای جامعیت ماده بهتر بود که علاوه بر دادخواست و اخطاریه وقت رسیدگی، دادنامه و سایر اوراق مورد نیاز دیگر هم مطرح می‌شد.

وی با اشاره به اینکه در ماده ۳۸ عنوان شده که مأمور ابلاغ مکلف است ظرف مهلت دو روز ازتاریخ تحویل، اوراق را به خوانده ابلاغ کند، گفت: به نظر می‌رسد این موضوع عملاً درسراسر کشور دست یافتنی نباشد واز این جهت ممکن است مشکلاتی اداری جهت مأمورین ابلاغ بوجود آید. پیشنهاد می‌شود این دوروز حداقل به یک هفته ارتقا می‌یافت.

فره‌مند شانزدهمین نقد را به ماده ۳۹ وارد کرد و بیا نداشت: در این ماده ۳۹ به لسان آمره گفته شده که اوراق دعوا و دادنامه به نماینده ابلاغ می‌شود اما هیچ جای قانون نگفته که نماینده باید اقامتگاه و مشخصات کاملش را به مراجع حل اختلاف کار بدهد، البته در مورد نماینده خواهان که دادخواست می‌دهد در ماده ۳۱ این آیین نامه تعیین تکلیف شده اما نکته اصلی اینجاست اگر خواهان بعداً نماینده بفرستد یا خوانده نماینده جهت خود تعیین کند دراینگونه موارد تکلیف ابلاغ اوراق چگونه خواهد بود (با فرض نداشتن آدرس نماینده) بنابراین شایسته بود که در همین آیین نامه جهت جلوگیری از مشکلات تبعد، پیش بینی لازم را در این خصوص می‌کرد.

این بازرس کار تصریح کرد: درماده ۴۲ عنوان شده که هرگاه خوانده شخصی حقوقی اعم از دولتی، عمومی یا خصوصی باشد دادخواست و ضمائم آن به بالا‌ترین مقام سازمان یا جانشین قانونی او یا به رئیس دفتر آن مقام ابلاغ خواهد شد، با توجه به آنکه دسترسی مأمور ابلاغ به مقامات اشاره شده در این ماده بعضاً دشوار است پیشنهاد می‌شود که امکان ابلاغ این اوراق به انتظامات اینگونه واحد‌ها نیز امکانپذیر شود.

وی با اشاره به اینکه در برخی موارد ممکن است نشانی کارگاه توسط مأمور ابلاغ پیدا نشود، پیشنهاد کرد: درفصل پنجم (قسمت ابلاغ) تبصره‌ای در ماده ۴۷ آیین دادرسی کار به شرح ذیل پیش بینی می‌شد، در صورت عدم امکان ابلاغ اوراق به روش‌های فوق به آدرس کارگاه خواهان می‌تواند سایر آدرس‌های خود را از خوانده مدنظر خود ارائه کند.

فرهمند درباره نوزدهمین نقد گفت: با توجه به آنکه ضمانت اجرائی دستور العمل‌های اجرائی مشترک به دوسازمان، توافق هردو سازمان بر سرموضوع است اما این موضوع در ماده ۵۰ رعایت نشده و تدوین دستورالعمل اجرائی برای ابلاغ از طریق شرکت پست را فقط منوط به تصویب وزیر تعاون، دانسته درحالیکه باید هم به تصویب وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی و هم مدیریت شرکت پست برسد.

وی افزود: درماده ۶۴ نیز آمده درصورت تغییر درافزایش خواسته از طرف خواهان چنانچه هیأت تجدید جلسه را برای ارائه مدارک جدید از طرف خوانده لازم بداند جلسه تجدید می‌شود در این ماده به هیأت رسیدگی کننده صرفاً جنبه اختیار داده شده در حالیکه مطابق با اصل فقهی حقوقی تناظر موضوع ایجاب می‌کند که به صرف تقاضای خوانده هیأت مکلف به تجدید جلسه باشد.

فرهمند تاکید ماده ۶۹ آیین نامه بر تجدید جلسه در کمتر از ۱۵ روز را عملا در سراسر کشور به دلیل ترافیک پرونده‌ها و حجم بالای آن‌ها امکان پذیر ندانست و گفت: بر اساس ماده ۸۰ نیز اگر جهات رد وجود داشته باشد مرجع مذکور موضوع را به آگاهی رئیس اداره تعاون کار و رفاه اجتماعی محل می‌رساند، بهتر بود برای بالا بردن میزان ضمانت اجرائی جهات رد، تبصره ذیل ماده ۸۰ مصوب می‌شد و در صورتی که جهات رد برای اعضاء مراجع حل اختلاف کار وجود داشته باشد و آن‌ها موضوع را کتمان کند، این موضوع جهت نماینده دولت در هیئت تخلفات اداری توسط ذینفع قابل پیگیری است.

بازرس کار اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان یادآور شد: در فصل هشتم نیز اصول پذیرفته شده حقوقی تحت عنوان ادله اثبات دیده نشده به عنوان مثال: اولاً سوگند را به عنوان یک ادله نیاورده است، ثانیاً شهادت شهود را به عنوان یک ادله پیش بینی نکرده و فقط شهادت شهود را طبق ماده ۸۲ به عنوان یک اماره محسوب کرده آن هم با رعایت شرایط. در واقع ارزش شهادت را از مفهوم سنتیش بسیار تنزل داده و از حد دلیل به اماره، آن هم با اما و اگر تقلیل داده که این خود یک سنت شکنی و ظلمی به ارزش و جایگاه شهادت بوده همچنین در این فصل ذکر نشده است که آیا اقرار وکیل علیه موکل یا نماینده علیه منصوب عنه اصولاً از دید این آیین نامه نافذ است یا خیر.

وی نقد ۲۴ را مربوط به ماده ۹۷ عنوان کرد که موضوع ارجاع تحقیق به کار‌شناس دقیق مطرح نشده که منظور آیین نامه، کانون کار‌شناسان رسمی دادگستری یا مرکز مشاوره و کار‌شناسان قوه قضائیه و یا کار‌شناس منتخب محلی می‌تواند باشد که براساس نظر هیأت رسیدگی کننده نعیین خواهد شد خلأ این موضوع محسوس است.

از سوی دیگر به گفته فرهمند در ماده ۹۸ گفته شده که هیئت به تشخیص خود پرونده رابه کار‌شناس ارجاع می‌کند اما گفته نشده در این صورت پرداخت هزینه کار‌شناس در صورت عدم محکومیت خوانده برعهده چه کسی خواهد بود، همچنین می‌طلبید تحت عنوان یک تبصره اعلام می‌شد که دستورالعمل‌های اجرای این کار از سوی وزیرکار تعیین و اعلام شود.

وی با انتقاد از اینکه در فصل مربوط به صدور رای (فصل نهم) آیین نامه بسیار گذرا عبور کرده است، تصریح کرد: در ماده ۱۰۷ نیز می‌طلبید که عنوان شود اعلام اعتراض در قالب فرمهای مصوبی خواهد بود که به تائید وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی می‌رسد.

سرپرست اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی شهرستان خوانسار بیست و هشتمین اشکال را در ماده ۱۱۱ بیان کرد و ادامه داد: این آیین نامه مهلت تقدیم دادخواست را یک هفته از تاریخ صدور رای تعیین نموده که باید از تاریخ ابلاغ رای ذکر می‌شد که به نظر می‌رسد اشتباهی در این خصوص انجام شده زیرا اطلاع کارگر باید مطمع نظر باشد نه صدور رای که شاید مدت‌ها بعد به وی ابلاغ شود و حقش از این حیث ضایع شود این موضوع نیاز به اصلاح فوری دارد.

وی با اشاره به اینکه در ماده ۱۱۶ صراحتاً آیین نامه سابق را نسخ شده اعلام کرده، گفت: در آیین نامه سابق عنوان شده بود که در موارد سکوت مفاد آیین دادرسی مدنی قابلیت استناد را دارد در این آیین نامه موضوع تعیین تکلیف نشده و مراجع حل اختلاف کار در این خصوص با سر درگمی روبرو هستند چرا که احتمال نقض آراء خود را در دیوان عدالت اداری در صورت استناد به مفاد آیین نامه دادرسی مدنی را می‌بینند، می‌طلبد این موضوع بصورت یک تبصره به ماده ۱۱۶ این آیین نامه اضافه شود.

فره‌مند آخرین نقد را نیز مربوط به ماده ۶۰ آیین نامه بیان کرد و افزود: در این ماده آمده مرجع رسیدگی کننده باید اظهارات طرفین یا نمایندگان آنان را درصورت جلسه درج و به امضاء آنان برساند، در آیین نامه سابق اشاره شده بود که این صورتجلسه‌ها می‌بایستی در دفتر مخصوص که به همین منظور از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی داده شده تنظیم و درج گردند که می‌طلبید همین موضوع به صورت یک تبصره به ماده ۶۰ این آیین نامه اضافه شود.



منبع : خبرگزاری ایلنا


www.karfarmanews.irکارفرمانیوزپایگاه اطلاع رسانی کارفرمایان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مشاور فروش و بازاریابی و وکیل اداره کار