تبدیل تهدید به فرصت

چگونه تهدید را به فرصت تبدیل کنیم

تبدیل تهدید به فرصت

چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسیار کوتاه گفت: چارلز متشکرم! جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست
هیچکس منظور وی را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند: چارلز کیست؟ مگر چقدر به این زن کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟
مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.
وی با لبخندی گفت: سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود. هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف میکردند و....
و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز ...
همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ توضیحی! و من تا امروز نمیدانم که کجا رفت و چرا. ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز 30 سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی نداشتم.
روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه هایم را اداره کردم. بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و...
امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.
مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟
زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد،چارلز همسرم بود از زندگی ام خارج شد!
نتیجه راهبردی:  
داستان فوق یک نمونه واقعی از مدیریت تهدید در زندگی بود . تهدید در ادبیات مدیریت به معنای رویداد یا واقعه ای است که بالقوه دارای مخاطره و خطر است  که اگر به خوبی چاره گشایی نشود اثر مخرب اش واقعیت پیدا می کند یکی از مهارت های مهم در مدیریت استراتژیک  فردی ، سازمانی و حتی کشوری توانایی مدیریت تهدیدات است ؛یعنی با استفاده از منابع و امکانات بالقوه و توانمندی های بالفعل اثر منفی تهدید را خنثی کنی و حتی آنرا به یک فرصت برای رشد و پیشرفت  تبدیل کنی .
بسیاری از افراد معمولی یا مدیران وقتی با تهدید واقعی در زندگی یا محیط کار مواجه می شوند قافیه را می بازند در حالی که افراد توانمند و مدیران شایسته آنرا به خوبی مدیریت می کنند .


مثال :


1- والت دیزنی مالک بسیار موفق دنیای سرگرمی و شادی  Disney World است . این در حالی است که در جوانی وقتی در یک روزنامه محلی کار می کرد به بهانه اینکه ایده و خلاقیت خوبی ندارد از کارش اخراج شده بود اما او  اخراج  اش را که یک تهدید مهم برای پیشرفت شغلی اش بود به خوبی مدیریت کرد و با شناسایی استعدادهای خود و به کارگیری توانمندی هایش اولین شرکت انیمیشن سازی را تاسیس کرد اگرچه این شرکت شکست خورد ولی او راه اش را ادامه داد تا اینکه با والت دیزنی امروز یکی از موفق ترین های عصر کسب و کارهای هنری و سرگرمی در جهان است و شرکت اش بیش از 35 میلیارد دلار ارزش دارد.
2-  بیل گیتس در جوانی با اینکه از دانشگاه اخراج شد اما توانست این تهدید را با آغاز کردن راه و روش جدید و نگاه متفاوت به زندگی مدیریت نماید امروز او ثروتمندترین مرد جهان است که نرم افزارهای تولید شرکت اش در اکثر خانه ها و ادارات مورد استفاده مردم جهان است .

 

 

 

منبع : www.atienegar.drtaftiyan.com